منتقم خون شهیدان خواهد آمد

ساخت وبلاگ
جای همگی خالی. وقتی دیدم که حالم خیلی خراب شده به سرعت دست به کار شدم و بچه ها رو حاضر کردم و نماز مغرب و عشا رو تو خونه خوندیم و رفتیم پابوس عمه ام حضرت معصومه سلام الله علیها.این صحن و سرا عجیب آرامش بخش است و بارهای اضافی را از روح انسان بر میدارد و سبک بال میشوی و بر میگردی. خدا رو شکر که در خدمت ایشان هستم و زیر سایه ایشان زندگی میکنم. خدا رو شکر که به حریم حرمش راه میدهد این عبد عاصی و گنه کار را.به یمن این خواهر و برادر قواره زمین و زمان تثبیت شده است. و صد البته من اعتقاد دارم که نور مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها بر این آستان تفوق داشته و دارد. به تجلی نور مادر است که فرزندان اینچنین نور افشانی میکنند. + نوشته شده در پنجشنبه بیستم مهر ۱۴۰۲ ساعت 8:19 توسط حسین عرب  |  منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 18:28

ترا به خدا مراقب عزیزانتون و در اولین صحنه مراقب خودتون باشین. همسر مرحوم من عمل قلبش بسیار با موفقیت همراه بود ولی بعد از سی روز متوجه نشدیم چگونه شخصی که مریض بوده با ایشان تماس گرفته بود. دکتر ها میگفتند شاید طرف سرماخوردگی داشته و یا مبتلا به مریضی ویروسی عادی بوده ، اما برای همسر من همین مریضی ساده موجب آندوکاردیت شد و نتوانستیم و دکترها هم نتوانستند او را نگهدارند و شد آنچه نباید میشد. یک ماسک ساده این موضوع را حل میکرد. ولی نه همسرم و نه من و نه آن طرف که نمیشناسمش نفهمیدیم مطلب به این سادگی چه مصیبت عظیمی به دنبال دارد و چه آوار عظیمی بر زندگیمان هوار میکند. + نوشته شده در پنجشنبه بیستم مهر ۱۴۰۲ ساعت 15:51 توسط حسین عرب  |  منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 18:28

دقیقا در زمانی که زندگی من بر منوالی خاص با شرایط و قوانین خاص خودش در حال گذران و فرسایش عمر گرانقدر بود ؛ همسرم مرحومم یعنی زهره خانم پا در عرصه کارزار گذاشت. خدا رحمتش کند. با توصیه ایشان و پس از حدود یک سال و اندی بنده مهاجرت به داخل کردم و الان حدود ده سال است که در ایران زندگی میکنم. او همواره به من توصیه میکرد که گذشته تو نشان از آن دارد که از اهالی این سرزمین نیستی و تو مردی از تبار سلحشوران بسیج از ایران زمینی.الان که به گذشته نگاه میکنم متوجه میشوم که خداوند با حضور این همسر من را از چه جایگاهی به کدامین مسیر و سمت و سو هدایت نمود. خصوصا الان که بحث جنگ های آخر الزمانی و به اصطلاح آنطرفی ها هارمگدون میباشد.آری او راست میگفت من باید در ایران و قم به انتظار حرکت سید خراسانی و یارانش باشم و همواره آماده رزم. اگر خدا بپذیرد این حقیر سراپا تقصیر را ؛ همواره سعی میکنم با حضور در عرصه بسیج و فراخوانهای آن آمادگی رزمی برای این منظور داشته باشم.خدا رحمتش کند که چگونه اسباب هدایت من از سمت او سرازیر گشت و خدا را هزار هزار بار شکر که همسری اینچنین پاک دامن و فهیم نصیبم نمود. + نوشته شده در شنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۲ ساعت 13:17 توسط حسین عرب  |  منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 18:28

صبح روز 1402/03/07 که قرار بود برای جراحی قلب باز همسرم به تهران و بیمارستان محب یاس برویم را هرگز فراموش نمیکنم. از شب تا صبح به همراه همسرم به نماز و دعا و وصیتش گذراندیم. پنج دقیقه به اذان صبح من بر روی تخت دراز کشیدم و دستهای به آسمان بلند شده و اشکهای فوران کرده همسرم را نظاره میکردم. نمیدانم خوابیده بودم یا در خلسه فرو رفتم ... دیدم :پرنده ای مانند طاووس در آغوش دارم ولی خاموش و مجروح ... بالهایش آویزان بود ... سر و گردنش نیز به پایین افتاده بود. ندایی آمد که این ققنوس توست و جایی را اشاره کردند که برای درمان به آنجا ببر ... بردم و درمان شد و ققنوسم مانند نور خورشید روشن شد ... به آسمان پر کشید و بالای سرم شروع به چرخیدن نمود ... مانند طاووس مست دم بلند و زیبایی داشت ... در حال اوج گرفتن بود که ناگهان پرنده ای مانند کلاغ حمله کرد و از گردن ققنوسم عبور کرد .... ققنوسم ناله ای بسیار حزین کشید و مجددا خاموش شد و در آغوشم افتاد و تمام ...ناله اش به قدری حزین بود که جان من از بدنم در حال مفارقت بود. چشمانم را باز کردم دیدم همسرم وحشت زده بالای سرم ایستاده است . متوجه شدم حدود 30 تا 40 ثانیه خوابم برده بود. همسرم با ترس گفت جان کندی و در حال مردن بودی ... فقط گفتم بیا از این عمل صرفنظر کن و او متعجب بروی من خندید.حدود چهل روز از عمل همسرم گذشته بود و بسیار موفق.... مانند ققنوسم شاد بود و زندگیم را مجددا روشن کرده بود .... ناگهان مریض شد و کلا چند روز بعد روی تخت سی سی یو مقابلم در کما بود. ساعت 8 شب روز پنج شنبه 1402/06/17 من را از بخش سی سی یو فرا خواندند .... رفتم و دیدم همسرم در حال بدی بود و امیدی نبود ... در کما بود ... نگاهش میکردم و میدیدم که آرام جانم میرود .... ناگ منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 44 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 21:43

به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ..... ولی آموختم که :

ناله ام سکوت باشد .....

گریه ام لبخند ....

و تنها همدمم خدا ....

+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور ۱۴۰۲ ساعت 11:6 توسط حسین عرب  | 

منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 43 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 21:43

امروز بچه ها باید به مدرسه میرفتند آن هم با روپوش های نو و تمیز ، کیف و وسایل جدید .... ولی جانم به لب آمد تا بچه ها از خانه بیرون رفتند. بغض و چشمان سرخ اما بدون اینکه قطره اشکی بریزد. ای کاش گریه میکردند تا کمی سبک شوند ولی .... فقط در آخرین لحظه فرشته درخواست بوسه های وقت خداحافظی مادرش را از من طلب نمود ، و من مضطر واقعی ... + نوشته شده در شنبه یکم مهر ۱۴۰۲ ساعت 11:0 توسط حسین عرب  |  منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 39 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 21:43